نور و تاریکی ...
part1
نور ملایم خورشید اروم از لای پنجره استودیو میتابید و ذرات گردو غبار رو به رقص در می اورد. ات با دوربین عکاسیش منتظر بود. قرار بود از ستاره موسیقی (مین یونگی) عکاسی کنه. این یه فرصت بزرگ برای ات بود.اما استرس در وجودش موج میزد
یونگی با قدم های سنگین وارد استودیو شد. چهره اش بی تفاوت و سرد بود. با بی میلی روی صندلی نشت و به ات نگاه کرد.
=خب شروع میکنیم.ات با صدایی محکم گفت.
یونگی با بی تفاوتی سر تکون داد. و عکاسی شروع شد. ات سعی میکرد از هر زاویه عکس بگیره ولی یونگی همکاری نمی کرد. اون خشک و سرد و بی روح مقابل دوربین ایستاده بود و نگاهش سمت جای دیگه بود.
=لطفا کمی احساسات نشون بدید.یکم لبخند بزنیدیا.......
یونگی حرفش رو قطع کرد-من برای این کار اینجا نیستم. فقط میخوام کارم رو زود تموم کنم............
10 تا لایک برای ادامه داستان
🎀🎀🎀
نور ملایم خورشید اروم از لای پنجره استودیو میتابید و ذرات گردو غبار رو به رقص در می اورد. ات با دوربین عکاسیش منتظر بود. قرار بود از ستاره موسیقی (مین یونگی) عکاسی کنه. این یه فرصت بزرگ برای ات بود.اما استرس در وجودش موج میزد
یونگی با قدم های سنگین وارد استودیو شد. چهره اش بی تفاوت و سرد بود. با بی میلی روی صندلی نشت و به ات نگاه کرد.
=خب شروع میکنیم.ات با صدایی محکم گفت.
یونگی با بی تفاوتی سر تکون داد. و عکاسی شروع شد. ات سعی میکرد از هر زاویه عکس بگیره ولی یونگی همکاری نمی کرد. اون خشک و سرد و بی روح مقابل دوربین ایستاده بود و نگاهش سمت جای دیگه بود.
=لطفا کمی احساسات نشون بدید.یکم لبخند بزنیدیا.......
یونگی حرفش رو قطع کرد-من برای این کار اینجا نیستم. فقط میخوام کارم رو زود تموم کنم............
10 تا لایک برای ادامه داستان
🎀🎀🎀
- ۱.۹k
- ۰۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط